جدول جو
جدول جو

معنی غلت دادن - جستجوی لغت در جدول جو

غلت دادن
کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلتانیدن
تصویری از غلت دادن
تصویر غلت دادن
فرهنگ فارسی عمید
غلت دادن
(دَ خوَ / خُ دَ)
غلتانیدن. غلطانیدن. غلط دادن.
- غلت دادن آواز، تحریر. ترجیع صوت. بگردانیدن آواز. نغمه زدن در آواز. ترنم کردن
لغت نامه دهخدا
غلت دادن
غلتانیدن، یا غلت آواز. بگردانیدن آواز ترجیع صوت تحریر
تصویری از غلت دادن
تصویر غلت دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت دادن
تصویر پشت دادن
تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن، پشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهلت دادن
تصویر مهلت دادن
زمان دادن، فرصت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصه دادن
تصویر غصه دادن
کسی را اندوهگین ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل دادن
تصویر غسل دادن
شستشو دادن، شستن، غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلا دادن
تصویر صلا دادن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، برای مثال کمر بستم به عشق این داستان را / صلای عشق در دادم جهان را (نظامی۲ - ۱۱۹)، صلا زدن، صلا گفتن، صلا دردادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست دادن
تصویر دست دادن
دست خود را در دست کس دیگر گذاشتن هنگام ملاقات، مصافحه، کنایه از بیعت کردن، پیمان بستن، کنایه از به دست آمدن، حاصل شدن، کنایه از روی دادن، کنایه از میسر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره دادن
تصویر غره دادن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تَ)
غلطانیدن. غلتانیدن. گردانیدن بر روی خود. گردانیدن به پهلو.
- غلط دادن آواز، تحریر صوت. ترجیع. در گلو گردانیدن آواز
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بُ دَ)
جایزه دادن. عطا دادن: داود سواران را صلت داد و گفت تاپیل سوی نشابور برند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 579).
یا صلت ده به آشکار مرا
یا به پنهان قصیده بازفرست.
خاقانی.
و نذر کن که صدقه و صلت به درویشان و مستحقان دهی. (سندبادنامه ص 109). رجوع به صله شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
در مغلطه انداختن. (آنندراج). به غلط افکندن. به اشتباه انداختن. فریفتن. گمراه کردن:
چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ تَ)
دادن گندم و جو و ارزن و امثال آن. دادن غله. غله کردن، کرای سرای و کلبه و کاروانسرا و جز آن را دادن. رجوع به غلّه شود:
فراز گنبد سیمینش بنشستم به کام دل
ز زر و سیم گنبدرا به کام او دهم غله.
عسجدی.
- غله بازدادن، سود دادن. بهره مندکردن:
صحبت چو غله نمیدهد باز
جان در غله دان خلوت انداز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ خَ تَ)
غلطانیدن چیزی مدور در سطحی، یعنی برروی خود به حرکت آوردن. غلطانیدن چیزی گرد یا استوانه ای با زخم و ضربتی. غلت دادن: غل دادن یک گلوله
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ گِ رِ تَ)
لت دادن آب، قسمتی از آب را در مجرای غیر صاحب آن افکندن. ربودن آب. باز کردن مقداری از آب نه برای صاحب آن. باز کردن آب به مزرعه یا خانه خود آنگاه که خوره و نوبت او نیست. تمام یا بعض آبرا به سوی غیر مقصد راندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پست دادن
تصویر پست دادن
کشیک دادن بنوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صله دادن
تصویر صله دادن
جایزه دادن، احسان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صلاگفتن صلازدن: فرا خواندن فرا خوانی هلا گفتن آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن، آواز دادن برای طعام، خواندن، طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیت دادن
تصویر پیت دادن
پیچاندن، پیچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت دادن
تصویر پشت دادن
تکیه کردن، استناد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
میزان و تنظیم کردن وضع و حالت و ترتیب نشستن شخص در برابر دوربین عکاسی که غالبا برای رعاین فنی بدستور عکاس صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تفت دادن گوشت و مانند آن. کمی حرارت دادن تا رنگ آنها بگردد حرارت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغلی دادن
تصویر چغلی دادن
گزارش دادن خطاهای کسی بمافوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله دادن
تصویر چله دادن
مراسم چهلم مرگ کسی را بوسیله اطعام مساکین و دیگران بجا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلا دادن
تصویر جلا دادن
پرداختن پاکیزه کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست دادن
تصویر دست دادن
مصافحه کردن، بیعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله دادن
تصویر بله دادن
قبول کردن دختر صیغه نکاح را، بله گرفتن ازدختر در صیغه عقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لت دادن
تصویر لت دادن
لت دادن آب. قسمتی از آب را در مجرای غیر صاحب آن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل دادن
تصویر غل دادن
غلتانیدن چیزی مدور در سطحی
فرهنگ لغت هوشیار
چاش دادن، سلاک پرداختن، بهره دادن دادن گندم و جو و ارزن و مانند آن، کرایه خانه و کلبه و کاروانسرا و جز آن را دادن، غله باز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
غلتانیدن، یا غلت آواز. بگردانیدن آواز ترجیع صوت تحریر. باشتباه انداختن در غلط افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذا دادن
تصویر غذا دادن
طعام دادن خورانیدن غذا تغذیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل دادن
تصویر غل دادن
((~. دَ))
غلتاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت دادن
تصویر پشت دادن
تکیه
فرهنگ واژه فارسی سره